اول اینکه :

هرگزعادت به بازگوکردن مشکلات خود نزد همه نکنید.
بازگو کردن مشکلات ، وزن آنها را زیاد میکند
علاوه بر آن معمولا وقتی سفره دلتان را جلو کسی باز می‌کنید ، اوهم سفره خودش را برایتان باز میکندو این یعنی تمام زمانی که میتوانستید بادوست خود شادباشید و کلی خوش بگذرانید صرف یاداوری مشکلات وسختیهایتان شد

 دوم :

فقط به زمان حال فکر کنید 
گذشته‌تان و آینده‌تان را خیلی جدی نگیرید 
 اصلا پاپیچ خرابکاریها و کوتاهی‌هایی که در گذشته در حق خودتان کرده‌ایدنشوید همه همینطور بوده‌اند وانگشت فرو کردن در زخمهای قدیمی ، هیچ فایده‌ای جز چرکی شدن آنها ندارد(مثلا هی نگویید کاش من پارسال دلار میخریدم الان انقد شده بود. خدایا این چه شانس مزخرفیه من داشتم. ای فلک ای زمین...)

 آینده را هم که رسما باید به هیچ وجه به حساب نیاورید
 ترس از حوادث و رخدادهای احتمالی، حماقت محض است.
 فکر هر چیزی ، از خود آن چیز معمولا سخت‌تر و دردناک‌تر است. خیلی چیزها بوده ما به آن فکر کردیم و تمام صورتمان پر از جوش شده و ناراحتی قلبی گرفتیم ولی اتفاق هم نیفتاد اخر سر

سوم  :

به خودت استراحت بده

حالامی‌گویم استراحت ، یکهو فکرتان نرود به سمت یک ماه عشق و حال وسط سواحل هاوایی…! وسط همه گرفتاریها واسترسها 

 آدم میتواند خیلی شیک به خود ، مرخصی چند ساعته بدهد. یک قدمی بزن یک رستورانی برو. یه استخری برو حال و هوایت عوض شود. با دوستانت قرار بذار پنجشنبه ها بروید بیرون هر هر به همه چیز بخندید. 

باور کن این دنیا به چشم برهم زدنی تمام میشود.
اینفدر ماجرا را برای خودت بغرنج نکن. 
بخند همین الان. خنده به صورتت میاد